مادر




















Blog . Profile . Archive . Email  


بارسفربستم دگراینجانمیمانم

بروعشق ازخداآموزنمیخواهم تورادیگربدان ازدام تورستم


مادر، تو رفیع ترین داستان حیات منی.

تو به من درس زندگی آموختی.

تو چون پروانه سوختی و چون شمع گداختی و مهربانانه با سختی های من ساختی.

مادر، ستاره ها نمایی از نگاه توست و مهتاب پرتوی از عطوفتت، و سپیده حکایتی از صداقتت.

قلم از نگارش شُکوه تو ناتوان است و هزاران شعر در ستایش مدح تو اندک.

مادر، اگر نمی توانم کوشش هایت را ارج نهم و محبت هایت را سپاس گزارم، پوزش بی کرانم را همراه با دسته گلی از هزاران تبریک، بپذیر.

فروغ تو تا انتهای زمان جاوید و روزت تا پایان روزگار، مبارک باد.

 

 


وقتی به جهل جوانی بانک بر مادر زدم،

دل آزرده به کنجی نشست و گریان همی گفت:

مگر خُردی فراموش کردی که دُرْشتی می کنی؟


چه خوش گفت زالی به فرزند خویش  

چو دیدش پلنگ افکن و پیل تن


گرازعهدخُردیت یادآمدی که بیچاره بودی درآغوش من


نکردی درین روز بر من جفا

که تو شیر مردی و من پیر زن



نظرات شما عزیزان:

sjd
ساعت12:21---28 ارديبهشت 1391
سلام
خیلی زیبا یود
مادرم همه ی نوای منی
همه ی وفای منی
مادم دوستت دارم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 22:34 توسط نجلا| |


Power By: LoxBlog.Com